رد پای من

این که چگونه ببینم را نمیابم!
بدون آن که بیاندیشم در دام ناگهان افتادم.
در دام ایده های نو و ایده اولوژی های وصف نیافته و خام.
آنچه مرا به سمت این جهان بینی آورده هر چه بوده شاید یک کمبود و احساس ناخوشایند بیشتر نبوده.
آنان که سخن مرا در میابند میدانند که من از روی ناخوشی سخن نمیگویم.بلکه درد من جهان گذرانی است که بی هیچ آنکه ساکنانش بیاندیشند آنچنان بر آن ها میگذرد که با انکار و خودبزرگ بینی تمام ذره های خویش را له و نابود کرده اند.
و من در این میان نگران خویشم که نکند از چشم پادشاه باز بمانم یا زیادی در چشم باشم.
باشد که بفهمند آنها که قدر دانستن دارند...

نظرات